تكرار در قرآن كريم
تَكرار (به فتح تاء) از ماده «ك ـ ر ـ ر» به معناى باز گرداندن قول يا فعلى[1] براى بار دوم[2] و مصدر غير قياسى باب تفعيل است.[3]برخى معتقدند همان مصدر قياسى باب «تفعيل» است كه «الف» آن عوض از «ياء» است.[4]تكرار در اصطلاح علماى بلاغت عبارت است از دلالت دوباره لفظ بر معنا با تكرار آن[5] و در قرآن پژوهى از اسلوب هاى بلاغى قرآن به شمار مى آيد[6] و ناظر به آياتى است كه لفظ، عبارت يا معنايى از آن در آيات ديگر به نحوى تكرار شده اند؛ كم باشد يا زياد و تكرار با عين عبارت باشد يا با اختلافى اندك و در يك سوره باشد يا چند سوره.عنوان ها:
در پژوهش هاى قرآنى اين بحث با عناوينى گونه گون مطرح مى شود كه برخى از آن عناوين كاربرد بيشترى دارد؛ عناوينى چون التكرار[7]، الترداد[8]، التصريف[9]، متشابه القرآن[10]، آيات المشتبهات[11] و الاشباه.[12] برخى نيز نمونه هايى از اين بحث را با عنوان عام تر «مشكل القرآن» مطرح ساخته اند.[13]1. الترداد:
بعضى از پژوهندگان بلاغت و علوم قرآن از تكرار به «ترداد» يا «ترديد» تعبير كرده اند، چنان كه جاحظ در البيان والتبيين مبحثى را با اين نام گشوده، مى گويد: قد رأيناالله عزوجل ردّد ذكر قصة موسى و هود و هارون و... .[14]سيوطى «ترديد» را قسمى از تكرار دانسته، معتقد است وقتى لفظى دو بار تكرار شود و بار دوم متعلق به معنايى غير از معناى اول باشد در اين صورت ترديد صورت گرفته است؛ مانند آيه «فَبِاَىِّدائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 567ءالاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبان»كه 31 بار در سوره الرحمن تكرار شده و هر بار به مضمون آيه قبل از خودش تعلق گرفته است.[15]2. التصريف:
تصريف از ماده «ص ـ ر ـ ف» به معناى باز گرداندن چيزى از حالتى به حالتى يا تبديل آن به چيز ديگر است.[16] در تعريف تصريف قرآنى گفته اند كه تصريف آيات عبارت است از تنوع بخشيدن و ارائه آن به طرق و صورت هاى گوناگون بر حسب سياقى كه آن آيات در آن واقع شده اند؛ همچنين تنوع بخشيدن به معانى و اسلوب ها و انتقال از يك معنا به معناى ديگر و از يك اسلوب به اسلوب ديگر و نيز تفنن در اداى يك معنا با الفاظ و طرق متعدد را تعريف آيات گويند كه قرآن كريم اين شيوه را براى بيان اصول عقيده و ارائه ادله آن و نيز بيان قصص و امثال و ترغيب و ترهيب و وعد و وعيد و ديگر موضوعات به كاربرده است.[17]از نمونه هاى تصريف در معانى مى توان به تصريف قصه هاى حضرت موسى و نوح اشاره كرد كه در قرآن كريم در سوره هاى متعدد و با سبك هاى مختلف ارائه شده اند.[18]تصريف و تغيير سبك سخن از اقسام بلاغت و از ويژگى هاى سبك قرآنى و فنى از فنون اعجاز آن است.[19] تصريف را در معناى مورد بحث قرآن كريم نيز به كاربرده است: «ولَقَد صَرَّفنا لِلنّاسِ فى هـذا القُرءانِ...».(اسراء/17، 89) جمعى از مفسران «صَرَّفنا»را به معناى برگرداندن و تكرار با بيان و سبك هاى مختلف دانسته اند.[20] كاربران واژه تصريف به ادله اى چون قرآنى بودن اين واژه، توهم زيادت و بى فايده بودن، قبح و كراهت و دلزدگى و ملالت از واژه تكرار و نيز اينكه تكرارهاى قرآن به واقع تكرار نيستند و در هر يك اهداف و اغراض متعالى فراتر از يك تكرار متعارف نهفته است، به استعمال اصطلاح تصريف به جاى تكرار توصيه مى كنند.[21]3. المتشابه:
دو اصطلاح تكرار و متشابه پركاربردترين عناوين به كار رفته در اين بحث اند و از اين رو، متشابه و مشتقات آن (مشتبهات، الاشباه) رواج و شهرت بيشترى دارد.متشابه بر مشابهت چيزى با چيزى دلالت مى كند.[22] ابن منادى (م. 336 ق.) از پيشگامان تأليف در متشابه القرآن با گسترش دادن دايره كاربرد اين واژه، براى متشابه انواع مختلفى بيان دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 568كرده است.[23] روشن است كه مستند ابن منادى در اين توسعه، همان ريشه لغوى متشابه است كه هر مشابهتى را كه موجب ابهام و اشكال شود در بر مى گيرد؛ اما ديگر مصنفان علوم قرآنى عمدتاً دو نوع متشابه را مطرح كرده اند: متشابه در برابر محكم و نيز متشابه در معناى مورد بحث كه از آن به متشابه لفظى تعبير مى كنند.[24]متشابه لفظى را به آوردن يك سخن در صورت هاى گوناگون و فواصل مختلف تعريف كرده اند: هو إيراد القصة الواحدة في صور شتى و فواصل مختلفه.[25] مراد از قصه در اين تعريف خصوص قصص قرآنى نيست، بلكه بر اساس معناى لغوى[26] آن هر امر و موضوعى به طور مطلق است، چنان كه اين معنا از شواهدى كه آنان براى قصه ذكر كرده اند به دست مى آيد.[27]پيشينه:
سخن درباره پيشينه دقيق اين بحث به دليل نبودن اخبار قطعى، دشوار است. بر اساس پاره اى روايات، بعضى از زنادقه در محضر امام حسن مجتبى(عليه السلام) وجود تكرار در سوره كافرون را مورد نقد قرار دادند و امام با پاسخى مستدل خدشه آنان را به ساحت قرآن ناروا دانستند.[28] افزون بر اين، مى توان گفت نخستين پديدآورندگان اين علم، قاريان بودند كه در آغاز براى آسان شدن حفظ الفاظ مشابه، به اين بحث اهتمام ورزيده، كتاب هايى نوشتند؛ نخستين تأليف به جا مانده از ابوالحسن على بن حمزه كسايى (م. 179 ق.) از قراى سبعه با نام مشتبهات القرآن است كه به گردآورى آيات متشابه لفظى اختصاص يافته است.[29] از گفتوگوى ابن منادى (م. 336 ق.) با ابوالحسن ادريس (م. 292 - 293 ق.) از پيشوايان علم قرائت و شاگرد خلف بن هشام (م. 229 ق.) از قراى عشره چنين برمى آيد كه فرّاء (م. 207 ق.) كتابى در اين زمينه داشته است؛ آن گاه ابن منادى از كتاب هاى خلف ابن هشام، صاحب بن عبدان، ابو موسى الزرقى كه از قاريان بودند نام مى برد كه وى بر اين كتاب ها دست يافته است.[30]سپس عده اى در تأليف متشابه القرآن افراط كرده دامنه آن را به طور اغراق آميزى گسترش دادند و از تكرار پاره اى كلمات نظير مَن، مِن، ما، لن، كيف و حتى فراتر از اين تعداد تكرارهايى از نوع تكرار دو كلمه متقارن و كنار هم سخن راندند.[31] رفته رفته شيوه ديگرى در تصنيف آيات دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 569متشابه به كار گرفته شد و آن روش جمع آيات متشابه بر اساس هر سوره به ترتيب مصحف شريف بود كه نوع «سورى» نام گرفت، بر خلاف نوع «ابوابى» كه يك آيه يا عبارت قرآنى بدون توجه به ترتيب سوره انتخاب و آيات متشابه در ذيل آن آورده مى شد كه مشتبهات القرآن كسايى از اين نوع است. ابن منادى اين دو نوع را در دو فصل جداگانه در كتابش آورده است.[32]در مرحله نهايى تكامل اين علم، همت گروهى از علما به توجيه و بيان سبب و حكمت آيات متشابه از جهت موارد اشتراك و افتراق آيات معطوف شد و به اين ترتيب تحولى بزرگ در اين علم پديدار گرديد كه افزون بر زدودن پندارهاى اشكال و ضعف و خطا از ساحت قرآن به كشف جلوه جديدى از اعجاز اسلوبى قرآن انجاميد.[33]كتب متشابه القرآن بر اساس سير تطور چند دسته اند: 1. كتاب هايى كه تنها به گردآورى آيات متشابه پرداخته و عمدتاً براى تسهيل حفظ قرآن توسط قاريان نوشته شده اند.افزون بر كتاب مشتبهات القرآن كسايى و متشابه القرآن العظيم ابن منادى و كتبى كه ذكر آن ها گذشت، از نگاشته هاى عصر حاضر نيز مى توان اين كتاب ها را نام برد: أ. دليل المتشابهات اللفظية فى القرآن الكريم اثر محمد بن عبداللّه الصغير؛ ب. دليل الحيران فى متشابهات القرآن اثر عبد المنعم كامل شعير؛ ج. اغاثة اللهفان فى ضبط متشابهات القرآن اثر عبداللّه عبدالحميد الوراقى؛ د. المختصر المفيد فى متشابهات القرآن المجيد اثر سعاد عبد الفتاح ابراهيم؛ هـ . هداية الحيران فى متشابه الفاظ القرآن اثر احمد عبد الفتاح الزواوى.2. كتاب هايى كه آيات متشابه قرآن را به نظم در آورده اند؛ مانند: أ. هداية المرتاب و غاية الحفاظ و الطلاب فى تبيين متشابه الكتاب اثر علم الدين على بن محمد سخاوى (م. 643 ق.)؛ ب. تتمة البيان لما اشكل من متشابه القرآن اثر عبد الرحمن بن اسماعيل مقدسى معروف به ابى شامه (م. 665 ق.) كه شاگرد سخاوى است؛ ج. منظومه محمد بن مصطفى الخضرى الدمياطى (م. 1287 ق.).[34]3. كتاب هايى كه به توجيه متشابه القرآن اختصاص دارند؛ مانند: أ. البرهان فى توجيه متشابه القرآن لما فيه من الحجة و البيان اثر محمود بن حمزه بن نصر كرمانى (م. 505 ق.) كه با نام اسرار التكرار نيز به چاپ رسيده است؛ ب. درة التنزيل و غرة التأويل اثر محمد بن عبداللّه الاصبهانى معروف به خطيب اسكافى (م. 420 ق.). برخى نيز اين كتاب را منسوب به راغب اصفهانى دانسته اند[35]؛ ج. ملاك التأويل القاطع لذوى الالحاد و التعطيل فى توجيه المتشابه دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 570اللفظى من آى التنزيل اثر ابن الزبير الغرناطى (م. 708 ق.) كه در حقيقت تلخيص كتاب درة التنزيل اسكافى همراه با اضافاتى از سوى مؤلف[36] و كامل ترين كتاب در نوع خود است؛ د. كشف المعانى فى المتشابه من المثانى اثر بدرالدين بن جماعه (م. 733 ق.)؛ هـ . كتاب هايى چون اسرار التنزيل يا قطف الازهار سيوطى،[37] فتح الرحمن بكشف ما يلتبس فى القرآن زكريا الانصارى (م. 926 ق.)[38]، اضواء على متشابهات القرآن (حاوى 1651 پرسش و پاسخ) خليل ياسين.[39] امالى سيد مرتضى[40] و تأويل مشكل القرآن ابن قتيبه[41] نيز گرچه به طور كامل به اين موضوع اختصاص ندارند، مباحثى را درباره متشابه خود جاى داده اند.4. كتبى كه به اصل بحث تكرار و مباحث نظرى آن پرداخته اند، بدون اينكه به بيان تمامى آيات مربوط يا حكمت تكرار آن ها بپردازد؛ مانند: أ. ظاهرة التكرار فى القرآن الكريم اثر عبد المنعم السيد حسن؛ ب. التكرار اثر حسين نصّار؛ ج. اسرار التكرار فى لغة القرآن اثر محمد السيد شيخون؛ د. تجزيه و تحليل علت تكرار الفاظ و مفاهيم قرآن كريم اثر پريچه ساروى.5. افزون بر آنچه در برخى تفاسير ذيل آيات مربوط مطرح شده[42]، كتب علوم قرآنى نيز معمولا بابى را به آن اختصاص داده اند.[43] در نگاشته هاى ويژه تبيين اعجاز و نيز قصص قرآن نيز مى توان رد پاى اين بحث را يافت، زيرا در آغاز چنين پنداشته مى شود كه تكرار در قرآن با معجزه بودن آن سازگار نيست؛ ليكن دانشمندان به اين پندار نادرست پاسخ داده اند[44] و از آنجا كه بخش مهمى از تكرار قرآنى، تكرار معنا در عين اختلاف الفاظ است مانند تكرار در قصص قرآن، در كتب ويژه قصص قرآن نيز مى توان نشانه اى از اين بحث را يافت.[45]اهميت بحث و ارتباط آن با ساير علوم:
فهم درست كلام الهى، كشف اغراض و اهداف خداوند از چينش آيات، زدودن شبهه ها از ساحت قرآن، اثبات اعجاز كتاب الهى، صيانت قاريان و حافظان از خطا در حفظ آيات، ايمان به عظمت گفتار الهى و كشف گوشه اى از ظرايف و لطايف نهفته در كلام الهى، از جمله دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 571فوايد علم متشابه القرآن اند كه به آن اهميت ويژه اى بخشيده اند.[46] اين فوايد از هر دو حوزه آيات متشابه به دست مى آيند: از علم المتشابه به جهت رابطه آن با علم حفظ و قرائت و نيز از جهت بحث مهم توجيه آيات متشابه لفظى كه در حقيقت شاخه اى از دانش ارجمند تفسير است.همچنين مى توان ارتباط آن را با ساير علوم به ويژه علوم قرآنى بيان كرد؛ از آنجا كه بحث از تكرار در ادبيات عرب در علم بلاغت* مى آيد[47] ارتباط علم متشابه لفظى با علم بلاغت روشن شده، حكمت ذكر آن در بحث اساليب القرآن و فنونه البليغه دانسته مى شود.[48]بحث از تكرار در حوزه علوم تربيتى و روان شناسى تعليم و تربيت نيز جايگاه مهمى دارد؛ از آنجا كه قرآن كتاب تعليم و تربيت است بهره گيرى از شيوه هاى مؤثر تربيتى از جمله تذكر پيوسته و تكرار هدفمند معنادار مى شود. علم روان شناسى تعليم و تربيت بر تأثير تكرار بر حافظه[49] و دقت[50] تأكيد كرده، آن را از عوامل مؤثر در يادگيرى مى داند.در تفسير ترتيبى نيز اين بحث از جهت توجيه و تبيين علل تشابه، ذيل آيات مربوط مطرح مى شود و به نوعى با تفسير موضوعى نيز مرتبط مى شود، چنان كه برخى درباره تكرار يك لفظ اصلى و كليدى در آيات داراى وحدت موضوعى، معتقدند تبيين ابعاد دقيق و جامع موضوع و در نتيجه كمك به تفسير موضوعى از فوايد اين گونه تكرار است[51]؛ مانند تكرار لفظ «شفاعت» در آياتى از قرآن كه گاه شفاعت را به طور مطلق و گاه به اذن خدا مى داند و با كنار هم گذاشتن آيات مربوط ديدگاه قرآن درباره شفاعت روشن مى شود.پيوند علم متشابه القرآن با دانش هاى اعجاز*، قصص قرآن و قرائات نيز با توضيح گذشته روشن مى شود.تكرار و اطناب و تطويل:
درباره رابطه اطناب و تكرار دو ديدگاه عمده وجود دارد: ديدگاه نخست معتقد به تفاوت كلى اطناب و تكرار است[52]، زيرا اطناب افزودن در تعبير و ايراد معناست؛ اما تكرار تنوع بخشيدن به مقصود براى هدف خاص و به جهت تناسب مقام و جايگاه سخن است. بر اساس اين ديدگاه تكرار از جنس تصريف و گوناگون آوردن كلام است.[53]ديدگاه دوم و مشهور آن است كه تكرار از دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 572جنس اطناب و نوعى از آن است[54]، چنان كه سيوطى تحت عنوان نوع چهارم از انواع «اطناب بالزياده» به تكرار اشاره مى كند.[55]به طور كلى مى توان گفت اطناب بسط يك مطلب براى غرض و فايده اى است كه گوينده در نظر دارد؛ اما تكرار، مكرر آوردن چيزى براى هدفى جديد است، هر چند هر دو اسلوب از جهت بسط و زيادت هدفمند اشتراك دارند.تكرار در قرآن:
گروهى از قرآن پژوهان وجود تكرار را در قرآن نپذيرفته، بر اين باورند كه آنچه بعد از جمله اول مى آيد و به ظاهر آن را تكرار مى كند غرضى متفاوت با جمله پيشين دارد، به ويژه آنكه پذيرش تكرار موهم نوعى زيادت و ضعف در تبيين مقصود است.[56] برخى ديگر ورود تكرار را پذيرفته و علل و حكمت هايى براى آن برشمرده اند.[57] اين حكمت ها نه تنها وجود تكرار در قرآن را توجيه مى كنند و به طعن مخالفان پاسخ مى دهند، بلكه تكرارها را جلوه اى جديد از اعجاز اسلوبى قرآن مى شمارند.[58] قائلان به تكرار با تقسيم آن به تكرار مفيد و پسنديده و تكرار بى فايده و مذموم[59] تكرارهاى قرآن را از نوع نخست دانسته اند كه در راستاى تبيين مقاصد ژرف الهى هدفمندانه به خدمت گرفته شده اند، به هر حال اختلاف نظر در اين باره نتيجه عملى ندارد و تفاوت مبنايى را ايجاد نمى كند، زيرا موافقان، به تكرار مفيد و پسنديده نظر داشته و مخالفان نيز به انكار صرف اكتفا نكرده اند، بلكه آنان نيز با پذيرش تكرار در قرآن حكمت هايى براى اسكات خصم ارائه داده اند.[60]تقسيم تكرار:
دانشمندان در مبحث «تقسيم التكرار و المتشابه» تكرار را از ابعادى گوناگون تقسيم كرده اند. كلى ترين تقسيم صورت گرفته تقسيم به تكرار در لفظ و تكرار در معناست[61]؛ خواه لفظ يك كلمه باشد يا يك جمله و خواه شمار تكرار آن اندك باشد يا بسيار و خواه در يك سوره تكرار شود يا در چند سوره. برخى نيز آن را از جهت ارزشى به تكرار ممدوح و مذموم[62] يا مستهجن و غير مستهجن[63] تقسيم كرده اند.ابن جوزى (م. 597 ق.) نيز ابوابى را براى متشابه بر اساس نوع اختلاف آيات مكرر قرار داده و در هر باب فصولى را مطرح كرده، هر چند انواع آن را دقيقاً حصر نكرده است.[64] بعدها زركشى (م. دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 573791 ق.) با افزودن ابوابى آن را در 8 نوع تنظيم كرد كه مورد توجه سيوطى و ديگران قرار گرفت. اين ابواب بدين شرح اند:[65]1. اختلاف در نظم؛ مانند «وادخُلوا البابَ سُجَّدًا وقولوا حِطَّةٌ»(بقره/2،58) و «وقولوا حِطَّةٌ وادخُلوا البابَ سُجَّدًا».(اعراف/7،161)2. اختلاف در زيادت و نقصان؛ مانند «سَواءٌ عَلَيهِم ءَاَنذَرتَهُم اَم لَم تُنذِرهُم لايُؤمِنون»(بقره/2، 6) و «وسَواءٌ عَلَيهِم...». (يس/36،10)3. اختلاف در تقديم و تأخير؛ مانند «يَتلوا عَلَيهِم ءايـتِكَ ويُعَلِّمُهُمُ الكِتـبَ والحِكمَةَ ويُزَكّيهِم» (بقره/2،129) و «ويُزَكّيهِم ويُعَلِّمُهُمُ الكِتـبَ والحِكمَةَ» . (جمعه/62،2)4. اختلاف در تعريف و تنكير؛ مانند «ويَقتُلونَ النَّبِيّينَ بِغَيرِ الحَقِّ»(بقره/2،61) و «بِغَيرِ حَقّ» . (آل عمران/3،112)5. اختلاف در جمع و اِفراد؛ مانند «لَن تَمَسَّنَا النّارُ اِلاّ اَيّامـًا مَعدودَةً» (بقره/2،80) و «اَيّامـًا مَعدودت» . (آل عمران/3، 24)6. اختلاف در تبديل يك حرف به ديگرى؛ مانند «اسكُن اَنتَ وزَوجُكَ الجَنَّةَ وكُلا»(بقره/2، 35) و «وزَوجُكَ الجَنَّةَ فَكُلا». (اعراف/7، 19).7. اختلاف در تبديل يك كلمه به ديگرى؛ مانند «ما اَلفَينا عَلَيهِ ءاباءَنا»(بقره/2،170) و «ما وجَدنا عَلَيهِ ءاباءَنا» . (لقمان/31، 21)8. اختلاف در ادغام و ترك آن؛ مانند «لَعَلَّهُم يَتَضَرَّعون» (انعام/6،42) و «لَعَلَّهُم يَضَّرَّعون». (اعراف/7،94)ابن جوزى در تقسيمى ديگر به شمار تكرار يك آيه، عبارت، يا لفظ اشاره مى كند و از آنچه فقط يك بار تكرار شده آغاز مى كند و با آنچه 100 بار تكرار شده مانند كلمه «فَلَمّا» پايان مى دهد.[66] زركشى افزون بر ذكر تقسيمات ابن جوزى تقسيمى را نيز از جهت جنس مكرر ارائه داده است و به تكرار اضراب (حرف بل)، تكرار امثال، و تكرار قصص اشاره مى كند.[67]برخى براى تحليل دقيق تر و جزئى تر علل و حكمت تكرارهاى قرآن تقسيمات مفصل ترى را مطرح كرده اند: تقسيم تكرار از نظر قالب هاى لفظى و معنوى، تقسيم از نظر رابطه مختصات يعنى توجه به موقعيت و محلى كه موارد مكرر نسبت به يكديگر در قرآن دارند، و بر تقسيم تكرار از نظر تعداد، عناوين كلى اين تقسيم بندى است. هريك از اين عناوين زير شاخه هايى نيز دارد.[68]حكمت تكرار الفاظ و مفاهيم:
تكرار در فرهنگ ها و زبان هاى مختلف براى دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 574نشان دادن اهميت مطلب و تأكيد بر آن، اثرگذارى بر مخاطب و جلب توجه وى نقش مهمى دارد. تكرار به ويژه در مباحث مربوط به تعليم و تربيت كه عناصرى مانند دقّت، تمركز، يادگيرى، توجه و فعّال سازى فراگيران در آن دخيل اند[69] نقش فزاينده ترى دارد. قرآن كه ژرف ترين منشور تعليم، تربيتو هدايت آدميان است به بهترين شكل از تكرار بهره برده است. افزون بر اين، تكرار در فرهنگ عرب كاربرد گسترده دارد و با اهداف و اغراض متنوع به كار مى رود[70] و از آنجا كه قرآن به اين زبان نازل شده در تبيين مقاصد گسترده خود مطابق با اسلوب عرب از اين عنصر بهره مى برد. افزون بر آنكه اعجاز قرآن موجب شده تا تكرارهاى قرآن نيز جلوه اى از اعجاز آن باشد و حلاوتى افزون به آن ببخشد.[71] قرآن پژوهان در تبيين حكمت تكرار در آيات، كوشش هاى وسيعى كرده اند و به مدد اشارات كوتاه قرآن و ژرفكاوى در آيات و آگاهى از قواعد و اسلوب هاى بلاغى زبان قرآن توانسته اند به بخشى از رازهاى نهفته در آن دست يابند. بى شك توهم وجود ضعف، نقص و زيادت بى فايده كه مستشرقان، زنديقان و مخالفان از تكرارهاى قرآن دارند[72] در ناآگاهى نسبت به زبان قرآن و بلاغت عرب و عدم تسلط بر آيات به عنوان دو ركن مهم فهم قرآن ريشه دارد، افزون بر اينكه غرضورزى و مبارزه با قرآن را نيز نمى توان ناديده انگاشت. حكمت هاى بيان شده گاه ويژه الفاظ و عبارات و گاه مختص معانى و مفاهيم و گاه نيز مشترك ميان آن دواند؛ همچنين گاه تكرار در يك آيه، با علت هايى گوناگون تبيين مى شود و گاه يك علت ويژه نوع خاصى از تكرار است. مهم ترين حكمت هاى تكرار عبارت اند از:1. تذكر و يادآورى:
تكرار موجب يادآورى امور مهم و پرهيز از فراموشى و خطا در آن ها مى گردد، چنان كه قرآن در آيه 51 قصص /28 و 113 طه/20 به آن اشاره مى كند؛ به طور مثال، مفسران يكى از حكمت هاى تكرار در آيه «فَبِاَىِّ ءالاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبان» در سوره الرحمن/55 و آيه «ويلٌ يَومَئِذ لِلمُكَذِّبين» در سوره مرسلات /77 را تذكر و يادآورى اهميت موضوع تكرار شده در اين آيات مى دانند.[73]2. پندپذيرى و عبرت گيرى و آگاه سازى:
روح آدمى از طبايع مختلفى تشكيل شده كه وى دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 575را به سوى خواهش هاى نفسانى و شهوت ها سوق مى دهند و ذكر مواعظ و عبرت ها و تكرار آن ها به ايستادگى در مقابل آن ها و تسليم ناپذيرى در برابر آن ها كمك مى كند.[74] نزول تدريجى قرآن و تكرار قصص و مواعظ در همين راستا تبيين پذيرند.[75] در حقيقت تكرارهاى قرآن با ساختارهاى متنوع خويش همچون واعظى چيره دست روح آدمى را به سوى صلاح و تزكيه حركت مى دهند[76] و او را از مواضع غفلت آگاه مى سازند.[77] زركشى 8 بار تكرار آيات 8 - 9 شعراء/26: «اِنَّ فى ذلِكَ لاَيَةً وما كانَ اَكثَرُهُم مُؤمِنين * و اِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ العَزيزُ الرَّحيم» را در جهت اثرپذيرى روح آدمى مى داند.[78] ابو على جبايى نيز تكرار «جَعَلَ» در آيه «اَمَّن جَعَلَ الاَرضَ قَرارًا وجَعَلَ خِلــلَها اَنهـرًا وجَعَلَ لَها رَوسِىَ وجَعَلَ بَينَ البَحرَينِ حاجِزًا...» (نمل/27،61) را در جهت تنبيه و آگاه سازى بر ادله توحيد مى داند.[79]3. تأكيد:
شيوه انسان ها آن است كه براى تأكيد و اهميت دادن به مطلب و فهماندن بهتر معنا از تكرار بهره مى جويد[80]، بر همين پايه، تنبيه و آگاهى، زجر و عذاب، وعده و وعيد و گستردگى پند و موعظه در آيات مكرره مشهودند.[81] برخى معتقدند تكرار، در تحكيم معنا حتى از تأكيد نيز بليغ تر است، زيرا در تأكيد، معناى اول تقرير و تثبيت مى شود و در تكرار نكته جديدى بيان مى گردد[82]؛ مانند «قَواريرا * قَواريرًا» (انسان/76،15 - 16) يا به صورت جمله؛ مانند «فَاِنَّ مَعَ العُسرِ يُسرا * اِنَّ مَعَ العُسرِ يسراً» . (انشراح/94، 5 - 6)[83]4. تقرير:
سخن با تكرار در جان قرار مى يابد و ملكه روح آدمى مى گردد[84]، به ويژه آنكه قواى ادراكى انسان ها متفاوت اند و تكرار موضوعات مهم و اعتقادى موجب تثبيت آن در انديشه آنان مى گردد.[85] ابن قتيبه 6 بار تكرار آيه «فَهَل مِن مُدَّكِر» در سوره قمر/54 را در اين جهت تبيين مى كند.[86]5. تعظيم و تهويل:
از كاربردهاى تكرار، بيان عظمت يا شدت هول انگيزى موضوع يا دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 576حادثه اى است كه توجه به آن را افزايش مى دهد، چنان كه سه بار تكرار «لَيلَة القَدر» در سوره قدر/97 بر عظمت اين شب دلالت دارد و تكرار «اَلحاقَّة» در آيات 1 - 3، حاقّه/69: «اَلحاقَّة * مَا الحاقَّة * وما اَدرئِكَ مَا الحاقَّة» بيانگر هول انگيزى روز قيامت است.[87]6. وعيد و تهديد:
تكرار «ويُحَذِّرُكُمُ اللّهُ نَفسَهُ» در آيات 28 و 30 آل عمران/3 نشان تهديد و وعيد است[88]، چنان كه تكرار «اَولى لَكَ فَاَولى * ثُمَّ اَولى لَكَ فَاَولى» (قيامت/75،34 - 35)[89] و نيز تكرار «كَلاّ سَوفَ تَعلَمون * ثُمَّ كَلاّ سَوفَ تَعلَمون» (تكاثر/102، 3 - 4) بر تهديد دلالت دارد.[90]7. تعدد متعلَّق:
در بسيارى از تكرارهاى قرآن آنچه بار دوم تكرار مى شود متعلق به چيزى است غير از آن كه نخستين بار آمده است و در حقيقت تكرار متعارف نيست[91]، چنان كه در سوره كافرون/109 تكرار ناظر به تعدد متعلق فعل و ظرف عبادت يعنى زمان حال و آينده است و مفهوم آيه بر اين اساس چنين است: اى كافران! آنچه را كه شما اكنون مى پرستيد من نمى پرستم و شما نيز خدايى را كه من اكنون مى پرستم پرستش نمى كنيد: «لا اَعبُدُ ما تَعبُدون * ولا اَنتُم عـبِدونَ ما اَعبُد»و نيز خدايى را كه شما خواهيد پرستيد من نخواهم پرستيد و شما نيز خدايى را كه من خواهم پرستيد نخواهيد پرستيد: «ولا اَنا عابِدٌ ما عَبَدتُم * ولا اَنتُم عـبِدونَ ما اَعبُد»[92]، افزون بر اين، وجوه ديگرى نيز براى علت تكرار در آيات اين سوره آمده است[93]؛ همچنين آيه «وَيلٌ يَومَئذ لِلمُكَذِّبين» كه در سوره مرسلات /77،10 بار تكرار شده براى آن است كه خداوند قصص گوناگونى را ذكر و در پى هر قصه اين آيه را مى آورد و در حقيقت هر بار تهديد آيه متعلق به تكذيب كنندگان همان قصه است.[94]8. طولانى شدن سخن و بيم فراموشى:
هر گاه سخن طولانى شود و بيم فراموشى آغاز سخن باشد براى تجديد عهد و تازه كردن امر تكرار مى گردد، چنان كه در آيه «ثُمَّ اِنَّ رَبَّكَ لِلَّذينَ عَمِلوا السّوءَ بِجَهــلَة ثُمَّ تابوا مِن بَعدِ ذلِكَ واَصلَحوا اِنَّ رَبَّكَ مِن بَعدِها لَغَفورٌ رَحيم» (نحل/16،119) كه آمرزش الهى مطرح است، «اِنَّ رَبَّكَ» كه همان آمرزشگر است تكرار شده تا در فرايند آمرزش طلبى مورد تأكيد و توجه قرار دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 577گيرد.[95]9. مقبوليت كلام:
چنان كه در آيه «وقالَ الَّذى ءامَنَ يـقَومِ اتَّبِعونِ اَهدِكُم سَبيلَ الرَّشاد * يـقَومِ اِنَّما هـذِهِ الحَيوةُ الدُّنيا مَتـعٌ واِنَّ الأخِرَةَ هِىَ دارُ القَرار» (غافر/40، 38 - 39) شخص مؤمن نداى «يـقَومِ» را براى توجه دادن مخاطبان به انتساب خود به آنان تكرار كرد تا بدين وسيله از قومش دلجويى كرده، كلامش نزد آنان مقبول افتد.[96]10. دفع توهم در عبارت:
تكرار «بِاِذنِ اللّهِ»در خطاب حضرت مسيح در آيه «فَاَنفُخُ فيهِ فَيَكونُ طَيرًا بِاِذنِ اللّهِ واُبرِئُ الاَكمَهَ والاَبرَصَ واُحىِ المَوتى بِاِذنِ اللّهِ ...» (آل عمران/3،49) براى دفع ترديد و تو هم از كسانى است كه الهى بودن اعجاز حضرت مسيح را منكرند.[97]11. فهم ابعاد مختلف موضوع:
اين تكرار به تفسير موضوعى مى انجامد و قبلا ذكر آن گذشت. (=> همين مقاله، پيشينه)12. تعجب:
مانند «فَقُتِلَ كَيفَ قَدَّر * ثُمَّ قُتِلَ كَيفَ قَدَّر».[98] (مدثّر/74، 19 - 20)13. مدح:
مانند «والسّـبِقونَ السّـبِقون».[99] (واقعه/56،10)14. مبالغه در مذمت:
مانند «اَلَّذينَ كَذَّبوا شُعَيبـًا كَاَن لَم يَغنَوا فيهَا الَّذينَ كَذَّبوا شُعَيبـًا كانوا هُمُ الخـسِرين». (اعراف/7،92)[100]15. استبعاد:
مانند «هَيهاتَ هَيهاتَ لِما توعَدون». (مؤمنون/23،36)[101]16. ايجاد زمينه تدبر:
قرآن را خداوند حكيمى نازل كرده كه كاملا هدفمند سخن مى گويد، از اين رو تكرارهاى قرآن قارى متدبر را به كشف اغراض الهى از اين تكرار فرا مى خواند و شور تدبر را در او مى آفريند، چنان كه طبرسى در تفسير آيه «ولَقَد صَرَّفنا فى هـذا القُرءانِ لِيَذَّكَّروا...»(اسراء/17،41) مى گويد: يعنى ما ادله را تكرار كرديم... تا اين فهم ايجاد گردد كه در قرآن تفكر كنيد تا حق را دريابيد.[102]حكمت تكرار قصص:
مفسران براى تكرار قصص قرآن نيز حكمت هايى بيان كرده اند؛ از جمله:1. تثبيت قلب پيامبر:
پيامبر در طول 23 سال دريافت و ابلاغ وحى در اوضاع دشوار تبليغى، مأموريت خويش را به انجام رساند و هنگامى كه آزار مشركان و لجاجت مخالفان موجب دلگيرى دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 578آن حضرت يا اصحابش مى شد خداوند برحسب حال و مقام به بيان و تكرار قصص پيامبران پيشين مى پرداخت تا سنت خداوند را در حفظ و حمايت الهى و فرجام شوم معاندان و حق گريزان به پيامبرش يادآور شود و اين چنين قلب پيامبر را اطمينان و آرامش بخشد[103]، از اين رو مى فرمايد: «وكُلاًّ نَقُصُّ عَلَيكَ مِن اَنباءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَكَ». (هود/11،120)2. دفع توهم حصر:
قرآن قصه گويى را اسلوبى براى تأكيد بر بعضى مفاهيم اسلامى در نزد امت مسلمان قرار داده است. به اين ترتيب كه رخدادهاى زندگى مسلمانان در نزول آيات داستانى قرآن لحاظ گرديده و آن حوادث، با توجه به وحدت اهداف و مضامين، با رويدادهاى واقعى داستان پيوند داده شده است. اين برقرارى پيوند ميان مفهوم و برداشت اسلامى قصه با واقعيت خارجى مربوط به زندگى مسلمانان، گاهى اين گمان ناروا را پديد مى آورد كه مفهوم داستان منحصر به همين رخداد خارجى است. تكرار داستان ها اين پندار حصر و تضييق در مفهوم الهى و اسلامى داستان را از بين برده، بر شمول و فراگيرى آن تأكيد مى كند تا هم رويدادهاى مشابه را در بر گيرد و هم به صورت يك قانون اخلاقى يا سنت تاريخى در آيد كه بر همه وقايع و رخدادها منطبق است.[104]3. تحدّى:
خداوند قرآن را نازل كرد و مردم از آوردن حتى يك سوره كوتاه مانند آن عاجزند. سپس عجز آن ها را با تكرار يك داستان در موارد مختلف آشكار كرد تا بدين وسيله اعلام كند كه آن ها از آوردن مانند آن ـ به هر نظم و عبارتى كه بخواهند بياورند ـ عاجزند.[105]4. تكرار قصص جلوه اى از اعجاز:
تكرار يك سخن در اسلوب هاى متفاوت و در كمال فصاحت، به گونه اى كه خستگى در جان آدمى راه نيابد و در هر بار ظرايف و نكاتى افزون بر گذشته به دست دهد، جلوه اى از اعجاز بيانى قرآن است كه وجود آن در نگاشته هاى بشرى امكان پذير نيست.[106] برخى قرآن پژوهان از اين جلوه اعجاز با عنوان «تصريف» ياد كرده اند.[107]5. توجه به مراحل متعدد دعوت:
دعوت اسلامى در سير تحول خود مراحل پرشمارى را پيموده است. قرآن كريم نيز دوشادوش اين مراحل سير مى كرده و در بيان ها و اسلوب هاى گفتارى دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 579خود با اين مراحل هماهنگى داشته است، از اين رو يك داستان را با توجه به طبيعت دعوت در هر مرحله و نيز بيان عبرت ها و مفاهيم با اسلوب هاى متفاوتى از نظر كوتاهى و بلندى كلام عرضه كند؛ مانند داستان هاى پيامبران كه در سوره هاى مكى كوتاه و در سوره هاى مدنى با تفصيل بيشترى آمده اند.[108]6. تعدد اهداف قصص:
يك قصه ممكن است ابعادى چند داشته باشد و با يك بار گفتن، پيام هاى آن پايان نيابند، بلكه در هر بار به لحاظ بُعدى از ابعاد آن تكرار شود و مناسبتى جديد جايگزين گردد[109]، بنابراين قصص دائماً در برابر اغراض دينى خاضع و فرمانبردارند و تكرار حلقه هايى از يك قصه براى نيل به هدف و غرض جديد است[110]؛ مثلا داستان حضرت ابراهيم(عليه السلام) كه در سوره هاى انعام/6 و بقره/2 آمده است در سوره بقره در جهت سياق خاص و عام همان سوره يعنى موضوع قيام به امر خداست و در سوره انعام در جهت موضوع ايمان به خدا و راه يافتن به سوى اوست[111]، بنابراين تكرارى در قصص قرآن نيست و هيچ داستانى نيست كه در شكل واحدى چه از لحاظ اندازه و چه از لحاظ شيوه بيان و ارائه تكرار شده باشد و هر جا بخشى از قصه تكرار شده با توجه با سياق، معناى جديدى مى دهد كه حقيقتاً تكرار نخواهد بود.7. تعدد عبرت ها:
قرآن كتاب داستان نيست تا صرفاً در پى بيان رخدادهاى خيالى يا واقعى باشد، بلكه قصه هاى آن سرگذشت هاى واقعى اند كه براى عبرت و پندآموزى و بيان الگو و تبيين جايگاه گمراهان و هدايت شدگان و سرانجام گمراهى و هدايت و چگونگى پايدارى پيامبران و تمام دعوت كنندگان به حق ذكر شده اند و تكرار آن ها هم به سبب تعدد عبرت هاست كه نخستين هدف قصص قرآن اند.[112]8. تفاوت در قصص مكرر:
تكرار در قصص قرآن يكنواخت نيست، بلكه در هر يك نكته اى افزوده هست كه در ديگرى نيست، چنان كه عصاى موسى(عليه السلام) در يك جا «حيّه» و در جاى ديگر به «ثعبان» تعبير شده[113] و ضمن هماهنگى اين دو تعبير، مفيد نكته اى جديدند.[114] چنين تفاوت تعبيرى افزون بر آنكه كسالت حاصل از تكرار مملّ را پديد نمى آورد، بيانگر اوج فصاحت است و مجموع قصه تكرار شده با هدفى جديد در جهت ساختار كلى سوره است و نكته جديدى را نيز از جهت زيادت و نقصان و تقديم و تأخير دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 580صورت گرفته افاده مى كند.[115]منابع
آراء المستشرقين، عمربن ابراهيم رضوان، رياض، دارطيبة، 1413 ق؛ الاتقان، السيوطى (م. 911 ق.)، بيروت، دارالكتب العلمية، 1407 ق؛ الاساس فى التفسير، سعيد الحوّى، دارالسلام، 1409 ق؛ اسرار التكرار فى القرآن، محمود بن حمزة الكرمانى (م. 505 ق.)، به كوشش عبدالقادر احمد، دارالفضيله؛ اسرار التكرار فى لغة القرآن، محمود السيد الشيخون، قاهرة، مكتبة الكيات الازهرية، 1403 ق؛ اضواء على متشابهات القرآن، خليل ياسين، بيروت، مكتبة الهلال، 1980 م؛ الاعجاز فى دراسات السابقين، عبدالكريم الخطيب، دارالفكر العربى، 1974 م؛ اعجاز القرآن، الباقلانى (م. 403 ق.)، به كوشش احمد حيدر، بيروت، الكتب الثقافية، 1406 ق؛ امالى، السيد المرتضى (م. 436 ق.)، به كوشش حلبى، قم، مكتبة النجفى، 1403 ق؛ بديع القرآن، ابن ابوالاصبع المصرى (م. 654 ق.)، به كوشش محمد شرف، قاهرة، دارنهضه؛ البرهان فى علوم القرآن، الزركشى (م. 794 ق.)، به كوشش مرعشلى، بيروت، دارالمعرفة، 1415 ق؛ بلاغة تصريف القول فى القرآن، عبدالله محمد النقراط، سورية، دارقتيبة، 1423 ق؛ البيان والتبيين، الجاحظ (م. 255 ق.)، به كوشش عبدالسلام محمد، بيروت، دارالفكر، 1409 ق؛ پايه هاى اساسى شناخت قرآن، عبدالفتاح طبارة، ترجمه: دريايى، رسالت قلم، 1361 ش؛ تأويل مشكل القرآن، ابن قتيبة (م. 276 ق.)، به كوشش سيد احمد صقر، قاهرة، دارالتراث، 1393 ق؛ تاج العروس، الزبيدى (م. 1205 ق.)، به كوشش على شيرى، بيروت، دارالفكر، 1414 ق؛ التبيان، الطوسى (م. 460 ق.)، به كوشش احمد حبيب العاملى، بيروت، دار احياء التراث العربى؛ تجزيه و تحليل علت تكرار الفاظ و مفاهيم قرآن، پريچه ساروى، قم، عرش انديشه، 1384 ش؛ التحبير فى علم التفسير، السيوطى (م. 911 ق.)، به كوشش فتحى عبدالقادر، القاهرة، دارالمنار، 1406 ق؛ تحرير التحبير، ابن ابى الاصبع المصرى (م. 654 ق.)، به كوشش حفنى محمد، قاهرة، دار احياء التراث العربى، 1416 ق؛ التصويرالفنى فى القرآن، سيد قطب (م. 1387 ق.)، بيروت، دارالشروق، 1415 ق؛ التفسير الكبير، الفخر الرازى (م. 606 ق.)، قم، دفتر تبليغات، 1413 ق؛ التكرار، حسين نصارة، قاهرة، مكتبة الخانجى، 1423 ق؛ ثلاث رسائل فى اعجاز القرآن، الرمانى، الخطابى، الجرجانى، به كوشش محمد خلف الله، مصر، دارالمعارف؛ جواهر البلاغه، سيد احمد هاشمى، قم، دفتر تبليغات، 1375 ش؛ خصائص القصة الاسلاميه، مامون فريزجوار، جدة، دارالمنارة، 1408 ق؛ درة التنزيل و غرة التأويل، الخطيب الاسكافى (م. 420 ق.)، به كوشش محمد مصطفى، مكة، جامعة ام القرى، 1412 ق؛ روانشناسى پرورشى، على اكبر سيف، تهران، مؤسسه آگاه، 1384 ش؛ روان شناسى تربيتى، على شريعتمدارى، تهران، اميركبير، 1376 ش؛ شبهات و ردود، معرفت، قم، التمهيد، 1423 ق؛ الصحاح، الجوهرى (م. 393 ق.)، به كوشش عبدالغفور، بيروت، دارالعلم للملايين، 1407 ق؛ الطراز، يحيى بن حمزة العلوى اليمنى (م. 749 ق.)، بيروت، المكتبة العصرية، 1423 ق؛ ظاهرة التكرار فى القرآن الكريم، عبدالمنعم السيد حسن، مصر، دارالمطبوعات الدوليه، 1400 ق؛ علم النفس يا روانشناسى از لحاظ تربيت، على اكبر سياسى، تهران، دهخدا، 1355 ش؛ علوم القرآن، محمد باقر حكيم، تهران، مجمع الفكر الاسلامى، 1417 ق؛ فتح الرحمن، زكريا الانصارى (م. 926 ق.)، به كوشش الصابونى، بيروت، عالم الكتب، 1405 ق؛ الفن القصصى، محمد احمد خلف الله، القاهرة، مكتبة الانجلو المصرية، 1972 م؛ فنون الافنان فى عيون علوم القرآن، عبدالرحمن ابن الجوزى (م. 597 ق.)، به كوشش حسن ضياءالدين، بيروت، دارالبشائر، 1408 ق؛ القصة فى القرآن، محمد قطب، قاهرة، دارقباء، 2002 م؛ الكشاف، الزمخشرى (م. 538 ق.)، قم، بلاغت، 1415 ق؛ كشف الظنون، حاجى خليفه (م. 1067 ق.)، بيروت، دارالكتب العلمية، 1413 ق؛ كشف المعانى، بدرالدين بن جماعة (م. 733 ق.)، به كوشش عبدالجواد، دارالوفاء، دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 5811410 ق؛ لسان العرب، ابن منظور (م. 711 ق.)، به كوشش على شيرى، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1408 ق؛ متشابه القرآن، عدنان محمد زرزور، دمشق، دارالفتح، 1389 ق؛ متشابه القرآن العظيم، احمد بن جعفر ابن المنادى (م. 336 ق.)، به كوشش عبدالله الغنيمان، مكتبة لينة، 1414 ق؛ المثل السائر، ضياءالدين ابن اثير الجزرى (م. 637 ق.)، به كوشش احمد الحوفى، مصر، مكتبة نهضة المصر، 1379 ق؛ مجمع البيان، الطبرسى (م. 548 ق.)، بيروت، دارالمعرفة، 1406 ق؛ محاسن التأويل، القاسمى (م. 1332 ق.)، به كوشش محمد فؤاد، بيروت، دارالفكر، 1398 ق؛ مستشرقان و قرآن، محمد حسن زمانى، قم، دفتر تبليغات؛ معانى القرآن، الفراء (م. 207 ق.)، به كوشش نجاتى و نجار، الدارالمصريه؛ معترك الاقرآن، السيوطى (م. 911 ق.)، به كوشش احمد شمس الدين، بيروت، دارالكتب العليمة، 1408 ق؛ المعجزة الكبرى، محمد ابوزهرة، قاهرة، دارالفكر العربى، 1418 ق؛ معجم مقاييس اللغه، ابن فارس (م. 395 ق.)، به كوشش عبدالسلام محمد، قم، دفتر تبليغات، 1404 ق؛ المعجم الوسيط، ابراهيم انيس و ديگران، تهران، فرهنگ اسلامى، 1375 ش؛ المغنى فى ابواب التوحيد والعدل، عبدالجبار اسد آبادى (م. 415 ق.)، به كوشش محمود محمد؛ مفردات، الراغب (م. 425 ق.)، به كوشش صفوان داودى، دمشق، دارالقلم، 1412 ق؛ ملاك التأويل، ابن الزبير الثقفى الغرناطى (م. 708 ق.)، به كوشش سعيد الفلاح، بيروت، دارالغرب الاسلامى، 1403 ق؛ مناهل العرفان، الزرقانى، به كوشش احمد شمس الدين، بيروت، دارالكتب العلمية، 1416 ق؛ من علوم القرآن و تحليل نصوصه، عبدالقادر حسين، الدوحة، دارقطرى بن الفجاءة، 1987 م؛ الميزان، الطباطبايى (م. 1402 ق.)، بيروت، اعلمى، 1393 ق؛ هداية المرتات، على بن محمد السخاوى (م. 643 ق.)، به كوشش عبدالقادر الخطيب، بيروت، دارالفكر المعاصر، 1414 ق.على اسعدىتكفير =>
احباط و تكفيرتكفير =>
كفرتكلم => سخن
[1]. تاج العروس، ج 7، ص 440، «كرر».[2]. القاموس المحيط، ج 1، ص 652؛ لسان العرب، ج 12، ص 64؛ مقاييس اللغه، ج 5، ص 126، «كر».[3]. البرهان فى علوم القرآن، ج 3، ص 95.[4]. همان، ص 96.[5]. اسرار التكرار فى لغه القرآن، ص 9؛ المثل السائر، ج 3، ص 3؛ خزانة الادب، ص 205.[6]. ر. ك: البرهان فى علوم القرآن، ج 3، ص 95ـ116.[7]. ر. ك: ظاهرة التكرار فى القرآن الكريم؛ التكرار؛ تجزيه و تحليل علت تكرار الفاظ قرآن.[8]. بلاغة تصريف القول، ج 1، ص 48؛ البيان والتبيين، ج 1، ص 104، 105؛ تحرير التحبير، ص 254.[9]. بلاغة تصريف القول، ج 1، ص 52 - 61.[10]. متشابه القرآن العظيم، ص 59 - 60؛ كشف المعانى، ص 45 - 47؛ اسرار التكرار فى القرآن، ص 66.[11]. الاتقان، ج 2، ص 248؛ معترك الاقران، ج 1، ص 66.[12]. التحبير فى علم التفسير، ص 124؛ درة التنزيل، ج 1، ص 53 - 54.[13]. ر. ك: تأويل مشكل القرآن، ص 232 - 255.[14]. البيان والتبيين، ج 1، ص 105؛ نيز ر. ك: بلاغة تصريف القول، ج 1، ص 48؛ تحرير التحبير، ج 1، ص 254.[15]. معترك الاقران، ج 1، ص 259 - 260؛ بلاغة تصريف القول، ج 1، ص 50.[16]. مفردات، ص 482، «صرف».[17]. بلاغة تصريف القول، ج 1، ص 9ـ 10.[18]. اعجاز القرآن، باقلانى، ص 274؛ المعجزة الكبرى، ص 117؛ بلاغة تصريف القول، ج 1، ص 40.[19]. مناهل العرفان، ج 2، ص 345؛ ثلاث رسائل (النكت فى اعجاز القرآن)، ص 101 - 102؛ اعجاز القرآن، باقلانى، ص 274.[20]. الكشاف، ج 2، ص 692؛ تفسير القاسمى، ج 10، ص 296؛ الميزان، ج 13، ص 201 - 202.[21]. بلاغة تصريف القول، ج 1، ص 51 - 55.[22]. لسان العرب، ج 7، ص 23 - 24؛ مقاييس اللغه، ج 3، ص 243، «شبه».[23]. ر.ك: متشابه القرآن العظيم، ص 59 ـ 60.[24]. البرهان فى علوم القرآن، ج 1، ص 202؛ فنون الافنان، ص 375 - 376؛ درة التنزيل، ج 1، ص 50 - 51.[25]. البرهان فى علوم القرآن، ج 1، ص 207؛ الاتقان، ج 2، ص 248؛ درة التنزيل، ج 1، ص 53 - 54.[26]. المعجم الوسيط، ص 740؛ الصحاح، ج 3، ص 1051، «قصص».[27]. البرهان فى علوم القرآن، ج 1، ص 207 - 241؛ الاتقان، ج 2، ص 248 - 252.[28]. البرهان فى علوم القرآن، ج 3، ص 105.[29]. الاتقان، ج 2، ص 248؛ كشف الظنون، ج 2، ص 1584.[30]. متشابه القرآن العظيم، ص 61 - 62.[31]. همان، ص 158 - 159.[32]. ر. ك: متشابه القرآن العظيم، ص 67 - 233.[33]. درة التنزيل، ج 1، ص 68.[34]. هدايه المرتاب، ص 29 - 30، «مقدمه».[35]. درة التنزيل، ج 1، ص 93.[36]. متشابه القرآن، ص 12.[37]. الاتقان، ج 2، ص 248؛ كشف المعانى، ص 61.[38]. نك: فتح الرحمن، ص 203، 472.[39]. نك: اضواء على متشابهات القرآن، ج 1، ص 11، 22؛ ج 2، ص 234، 243.[40]. نك: امالى، ج 1، ص 83 ـ 87.[41]. نك: تأويل مشكل القرآن، ص 532 - 555.[42]. مجمع البيان، ج 10، ص 841؛ الميزان، ج 20، ص 374.[43]. البرهان فى علوم القرآن، ج 1، ص 206 - 207؛ ر. ك: ج 3، ص 95ـ 115؛ الاتقان، ج 2، ص 248 - 251؛ التحبير، ص 271 - 273.[44]. معترك الاقران، ج 1، ص 66 - 72؛ ر. ك: الاعجاز فى دراسات السابقين، ص 395 - 420؛ المعجزة الكبرى، ص 118 - 130.[45]. القصة فى القرآن، ص 215 - 220؛ ر. ك: الفن القصصى، ص 211 - 224.[46]. ر.ك: درة التنزيل، ج 1، ص 62 - 63.[47]. جواهرالبلاغه، ص 226 - 229؛ ر. ك: المثل السائر، ج 3، ص 3 - 40؛ اسرار التكرار فى لغة القرآن، ص 46 - 47.[48]. ر. ك: البرهان فى علوم القرآن، ج 3، ص 98 - 115.[49]. روانشناسى پرورشى، ص 306، 490 - 493.[50]. علم النفس، ص 146؛ روانشناسى تربيتى، ص 373.[51]. تجزيه و تحليل علت تكرار الفاظ قرآن، ص 32 - 37.[52]. المعجزة الكبرى، ص 229؛ القصة فى القرآن، ص 216؛ التكرار، ص 15.[53]. القصة فى القرآن، ص 216؛ المعجزة الكبرى، ص 119.[54]. المثل السائر، ج 2، ص 357 - 358؛ الاتقان، ج 2، ص 144؛ جواهر البلاغه، ص 228 - 229.[55]. الاتقان، ج 2، ص 144.[56]. الاعجاز فى دراسات السابقين، ص 394 - 395؛ التكرار، ص 5 - 8.[57]. المغنى، ج 16، ص 398؛ الكشاف، ج 2، ص 302؛ البرهان فى علوم القرآن، ج 3، ص 98 - 110.[58]. معترك الاقران، ج 1، ص 264.[59]. ثلاث رسائل (بيان اعجاز القرآن)، ص 52؛ اسرار التكرار فى القرآن، ص 244.[60]. ر. ك: التكرار، ص 17 - 46.[61]. الطراز، ج 3، ص 244.[62]. ثلاث رسائل (بيان اعجاز القرآن)، ص 52.[63]. اسرار التكرار فى القرآن، ص 244.[64]. ر. ك: فنون الافنان، ص 420 - 475.[65]. ر. ك: البرهان فى علوم القرآن، ج 1، ص 207 - 223.[66]. ر. ك: فنون الافنان، ص 377 - 416؛ البرهان فى علوم القرآن، ج 1، ص 224 - 241.[67]. البرهان فى علوم القرآن، ج 3، ص 107 - 111؛ ر. ك: معترك الاقران، ج 1، ص 262 - 263.[68]. ر. ك: تجزيه و تحليل علت تكرار الفاظ قرآن، ص 15 - 37.[69]. ر. ك: علم النفس، ص 190 - 123؛ روانشناسى پرورشى، ص 490 - 493؛ روانشناسى تربيتى، ص 372 - 373.[70]. ر. ك: البرهان فى علوم القرآن، ج 3، ص 96 - 115؛ تحرير التحبير، ص 375 - 376؛ ر. ك: اسرار التكرار فى لغة القرآن، ص 10 - 31.[71]. التفسير الكبير، ج 2، ص 115 - 116؛ المعجزة الكبرى، ص 118 - 119؛ البرهان فى علوم القرآن، ج 3، ص 110 - 111.[72]. البرهان فى علوم القرآن، ج 3، ص 105؛ آراء المستشرقين، ج 2، ص 676؛ مستشرقان و قرآن، ص 316 - 321.[73]. امالى، ج 1، ص 83 - 88؛ التبيان، ج 1، ص 14؛ المغنى، ج 16، ص 398 - 399.[74]. البرهان فى علوم القرآن، ج 3، ص 99 - 100.[75]. تأويل مشكل القرآن، ص 232.[76]. تأويل مشكل القرآن، ص 232؛ المغنى، ج 16، ص 400.[77]. الكشاف، ج 4، ص 792.[78]. البرهان فى علوم القرآن، ج 3، ص 104.[79]. المغنى، ج 16، ص 399.[80]. معانى القرآن، ج 2، ص 45؛ 234 - 235؛ تاويل مشكل القرآن، ص 235 - 236؛ اسرار التكرار فى القران، ص 213.[81]. پايه هاى اساسى شناخت قرآن، ص 98.[82]. الكشاف، ج 4، ص 792؛ البرهان فى علوم القرآن، ج 3، ص 98؛ الاتقان، ج 2، ص 143.[83]. البرهان فى علوم القرآن، ج 2، ص 486 - 487؛ الاتقان، ج 2، ص 142 - 143.[84]. البرهان فى علوم القرآن، ج 3، ص 96؛ التفسير الكبير، ج 29، ص 96؛ الاتقان، ج 2، ص 144.[85]. الاعجاز فى دراسات السابقين، ص 393 - 395؛ التكرار، ص 29 - 32.[86]. تأويل مشكل القرآن، ص 240؛ امالى، ج 1، ص 86.[87]. ملاك التأويل، ج 2، ص 1058 - 1059؛ البرهان فى علوم القرآن، ج 3، ص 102؛الاتقان، ج 2، ص 145.[88]. اسرار التكرار فى القرآن، ص 89.[89]. همان، ص 243.[90]. الكشاف، ج 4، ص 792؛ البرهان، ج 3، ص 103؛ الميزان، ج 20، ص 351.[91]. اسرار التكرار فى القرآن، ص 254؛ الاتقان، ج 2، ص 145؛ البرهان، ج 3، ص 103.[92]. امالى، ج 1، ص 84؛ المغنى، ج 16، ص 400.[93]. امالى، ج 1، ص 83 - 85؛ ملاك التأويل، ج 2، ص 1150 - 1154.[94]. امالى، ج 1، ص 88؛ البرهان فى علوم القرآن، ج 3، ص 104.[95]. البرهان فى علوم القرآن، ج 3، ص 100.[96]. همان، ص 99؛ الاتقان، ج 2، ص 144؛ من علوم القرآن، ص 118.[97]. الكشاف، ج 1، ص 364.[98]. البرهان فى علوم القرآن، ج 3، ص 103.[99]. بديع القرآن، ص 151؛ تحريرالتحبير، ص 376.[100]. التفسير الكبير، ج 14، ص 182؛ نك: اسرار التكرار فى لغة القرآن، ص 61.[101]. تحرير التحبير، ص 376؛ بديع القرآن، ص 235 - 151.[102]. مجمع البيان، ج 6، ص 643.[103]. المغنى، ج 16، ص 397 - 398؛ الفن القصصى، ص 207 - 209؛ تأويل مشكل القرآن، ص 232.[104]. علوم القرآن، ص 367 - 368.[105]. البرهان فى علوم القرآن، ج 3، ص 110؛ الاتقان، ج 2، ص 149؛ فتح الرحمن، ص 23، 187 - 188.[106]. البرهان فى علوم القرآن، ج 3، ص 111 - 112؛ المغنى، ج 16، ص 397 - 398؛ شبهات و ردود، ص 431 - 432.[107]. ثلاث رسائل (النكت فى اعجاز القرآن)، ص 101؛ المعجزة الكبرى، ص 162 - 163؛ اعجاز القرآن، ص 274.[108]. علوم القرآن، ص 368 - 369.[109]. شبهات وردود، ص 431؛ علوم القرآن، ص 367؛ الفن القصصى، ص 225.[110]. التصوير الفنى، ص 143 - 144 ، 155 - 170؛ القصة فى القرآن، ص 220؛ المعجزة الكبرى، ص 162 - 163.[111]. الاساس فى التفسير، ج 3، ص 1695.[112]. المعجزة الكبرى، ص 162 - 163.[113]. البرهان فى علوم القرآن، ج 3، ص 109.[114]. الاتقان، ج 2، ص 61.[115]. البرهان فى علوم القرآن، ج 3، ص 109 - 110؛ الاتقان، ج 2، ص 149؛ المعجزة الكبرى، ص 163 - 175.